داستان های جذاب و خواندنی | ||
|
مریم :شهره جان! تو چطور با همسرت آشنا شدی؟ شهره :آشنایی ما از یک دعوا شروع شد. او توی کارم دخالت کرد و من ناراحت شدم، با هم بحث تندی کردیم و…! { همکار مجرد مریم: خانم، به نظر من نباید این کار را این طور انجام می دادید… مریم: به شما چه ربطی دارد؟ خجالت نمی کشید توی کار من دخالت می کنید؟! همکارمجرد مریم: اصلا به درک! مرا بگو که خواستم کمکتان کنم! همین کارها را کرده اید که تا این سن مجرد مانده اید دیگر!! }
*************
مریم : آزیتا، تو با عشق ازدواج کردی؟ آزیتا:نه. من آن موقع فکر کنکور و دانشگاه بودم! مادرم اصرارداشت ازدواج کنم. { مادرمریم: فلانی غلط کرده بیاید خواستگاری تو!او لیاقت پاک کردن کفش های تو را هم ندارد!!(این قسمت، واقعی است! )
*************
مریم : فرشته تو کجا با همسرت آشنا شدی؟ فرشته: کنار دریا… من و او با کمی فاصله ازهم نشسته بودیم.او ازمن پرسید چرا تنها آمده ام شمال. من هم به شوخی گفتم آمده ام شمال، شاید از تنهایی در بیایم! کنار دریا: پسر جوان: شما تنها هستید؟ مریم: در حال حاضر بله… پسر: آهان… همراهتان رفته چیزی بخرد؟ مریم : نه… من همراه ندارم! پسر: پس چه همراه بی ذوقی دارید! توی هتل مانده؟!( بابا آی کیو!) مریم: نه… من کلا تنها آمده ام… پسر: واقعا نامزدتان اجازه داده شما تنهایی بیایید لب ساحل؟!( ای خدااااا!) مریم : من اصلا نامزد ندارم، تنها آمده ام شاید اینجا از تنهایی در بیایم! پسر: چه جالب! چون من وهمسرم برعکس شما آمده ایم اینجا تا با یک خاطره خوب و به طور توافقی از همدیگر جدا بشویم!
*************
مریم : غزاله تو کجا با فرهاد آشنا شدی؟ غزاله: توی یک میهمانی. فرهاد همان جا عاشقم شد و ازمن خواستگاری کرد! در یک میهمانی: پسر: مریم ! آن دختری را که گوشه سالن نشسته می شناسی؟ می شود خواهش کنم از طرف من از او خواستگاری کنی؟!
*************
مریم :ترانه تو چطور با رضا آشنا شدی؟ ترانه: رضا ازمن تقاضای دوستی کرد. قبول نکردم.اوهم شیفته نجابتم شد وآمد خواستگاری! پسر: امکان دارد افتخار دوستی با شما را داشته باشم؟ مریم : نه خیر، من اهل این جور دوستی ها نیستم. پسر:عجب امل عقب افتاده ای هستی.الان دیگراین افه خرکی ها(!) خریدار ندارد.لابد هنوز هم دختری! برو بابا… من دنبال موردی می گردم که open باشد! (واقعیت تاسف انگیزی که این روزها کمابیش مشاهده می شود)
*************
مریم: حمیرا تو واقعا اینترنتی ازدواج کردی؟ حمیرا: خوب بله…اوایل محلش نمی گذاشتم، اصلا دوستی های اینترنتی را مسخره می کردم… ولی آن قدر گیر داد تا راضی شدم! پسر:asl plz ! مریم: من به دوستی اینترنتی اعتقاد ندارم. پسر: bye !! این مقاله فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد و قصد توهین ندارد. نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |