داستان های جذاب و خواندنی | ||
|
پیرمردی, پیش پزشک رفت و گفت: حافظهام ضعیف شده است. پزشک گفت: به علتِ پیری است. پیر: چشمهایم هم خوب نمیبیند. پزشک: ای پیر کُهن, علت آن پیری است. پیر: پشتم خیلی درد میکند. پزشک: ای پیرمرد لاغر این هم از پیری است پیر: هرچه میخورم برایم خوب نیست طبیب گفت: ضعف معده هم از پیری است. پیر گفت: وقتی نفس میکشم نفسم می گیرد پزشک: تنگی نفس هم از پیری است وقتی فرا میرسد صدها مرض میآید. پیرمرد بیمار خشمگین شد و فریاد زد: ای احمق تو از علم طب همین جمله را آموختی؟! مگر عقل نداری و نمیدانی که خدا هر دردی را درمانی داده است. تو خرِ احمق از بیعقلی در جا ماندهای. پزشک آرام گفت: ای پدر عمر تو از شصت بیشتر است. این خشم و غضب تو هم از پیری است. همه اعضای وجودت ضعیف شده صبر و حوصلهات ضعیف شده است. تو تحمل شنیدن دو جمله حرق حق را نداری. همه پیرها چنین هستند. به غیر پیران حقیقت.
از برون پیر است و در باطن صَبیّ خود چه چیز است؟ آن ولی و آن نبی نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |