در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزنشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.

پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟

خدمتکار گفت: ۵٠ سنت

پسر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد . بعد پرسید: بستنى خالى چند است؟
خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده‌اى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت : ٣۵ سنت
پسر دوباره سکه‌هایش را شمرد و گفت:

براى من یک بستنى بیاورید.
خدمتکار یک بستنى آورد و صورت‌حساب را نیز روى میز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام کرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت. هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت، گریه‌اش گرفت. پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى، ١۵ سنت براى او انعام گذاشته بود !

نظرات شما عزیزان:

fatemeh

ساعت21:49---28 مرداد 1392

[وب سایت]

آدمـــ هــــا...
مــــی آیــنـــد...
زنــدگــی میـــکــنــنــد...
و مــــی رونـــد....
امــــا
فـــاجـــعـــه زنـــدگــی تـــو زمـــانـــی آغـــاز میـــشـــود
کــه آدمــی مــیـــرود...
امـــا نـــمــیـــرود...
و نـــبـــودنـــشـــ در بـــودنـــــ تـــو چــنـــانــــ تــهــ نـــشــیــنـــ مـــیـــشـــود
کـــه تـــو مــیــمــیـــریــــ...
در حــالـــی کــه زنـــدهـــ ایــــ...

ღ♥ღDokhtarBahariღ♥ღ

ساعت13:29---27 مرداد 1392

[وب سایت]

ایــن روزهـــآ
بیشــتر از هــر زمــآنی
دوسـتــ دارمــ خــودمــ باشــمــ !!
دیگــر نـه حــرص بدســت آوردنــ را دارمــ<
و نه هـــراس از دســت دادنــ را ..
هرکـــس مـــرا میـــخواهد بـخـــآطــر خــودمــ بخواهــد
========================
خوشحال میشم بنر وبمو داخل وبلاگ قشنگت بزاری

فاطمه

ساعت23:15---26 مرداد 1392

[وب سایت]

به وبم سر بزن خوشحال میشم
اگه مایل به تبادل لینکی تو وبم خبرم کن. ممنون

fatemeh

ساعت17:23---26 مرداد 1392

[وب سایت]

می خواهی حال مرا بدانی
پرنده ای در قفس مانده ام
در قفس باز ،
ولی نای رفتن ندارد

fatemeh

ساعت17:21---26 مرداد 1392

[وب سایت]

می خواهی حال مرا بدانی:







پرنده ای در قفس مانده ام







در قفس باز ،







ولی نای رفتن ندارد...!

<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(1).gif" width="18" height="18">

مجید جان

ساعت20:29---25 مرداد 1392

[وب سایت] - [ایمیل]

سلام داشی گلم لینک شدی

الهه... نمکدون

ساعت17:06---25 مرداد 1392

[وب سایت]

الهه... نمکدون

ساعت17:06---25 مرداد 1392

سلام مهدی اقا خوبی شما؟
خیلی وقته شما لینک شدی هر سری میخواستم بیام وبتون ارور میداد فکر میکردم مشکل از وبتونه دستکاریش کردین. امروز تازه متوجه شدم خودم اشتباه ادرستون رو لینک کرده بودم الان درستش کردم وبتون عالیه. هر چی گشتم اسمم رو توی دوستان لینکیتون ندیدم مشاا... کمم که نیست خدا بیشتر کنه

mahdie khanoom

ساعت16:50---25 مرداد 1392

[وب سایت]

هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم

ببین این دیوار لامروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد

خوش به حال تو که خودت را راحت کردی
یک خط کشیدی تنها ،
آن هم روی من .......

anahita

ساعت15:18---24 مرداد 1392

چشمهایت را ببند ،



در دلت با خدا سخن بگو ،



به همان زبان ساده ی خودت سخن بگو ؛



هرچه میخواهی بگو ، او میشنود ...



شاید بخواهی تورا ببخشد ،



یا آرزویی داری ،



شاید دعایی برای یک عزیز و یا شکرش ،



بگو میشنود . . .



این لحظه ی زیبا را برای خودت تکرار کن ؛



پرواز دلت را حس خواهی کرد ...

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: