داستان های جذاب و خواندنی | ||
|
دنیا رو سرم خراب شد نمی خواستم اون لحظه زنده باشم ... نمی تونستم و نمی خواستم باور کنم باورش سخت بود خیلی سخت....... آره رفت .... بعد از 3 , 4 سال رفت و منو با کلی سوال بی جواب تنها گذاشت ... حتی اگه الان میدونستم علت رفتن و تنها گذاشتنمو ,شاید یکم مرهم بود برای دردام بعد از رفتنش دیگه اون آدم پرنشاط سابق نبودم نابود شدم ... فنا شدم الانم با نوشتن داستانم و یادآوریش عذاب کشیدم و گریه کردم چشمام و دستام لرزید و نوشتم الان 1 سالی هست که از این قضیه میگذره اما هنوز نتونستم فراموشش کنم به نظرم آدم نمیتونه عشق اولشو فراموش کنه !
اینم نامه رویا به عشقش : تا به حال حرفهايم را با نگاهم بازگو مي كردم ولي این بار .... این بار مي خواهم با زبان قلم برايت سخن بگويم ... بگویم تا بار ديگر ثابت كنم كه لحظه لحظه زندگي ام تو را فرياد می زنم. امشب آمده ام با اشك هايم با تو سخن بگويم ... با دانه هاي شفاف عشق كه از اعماق جانم جاري مي شوند .. صفحات دفتر آشنايي ما هر روز با عطر جديدي از عشق ورق مي خورد و من مانده ام كه چرا نتوانستی بار عشق مرا به مقصد برسانی ؟ دوست داشتم تو در كنار من بهترين لحظه ها را تجربه كني دوست داشتم تو نيز به مانند من طراوت عشق در چشمانت حلقه زند دوست داشتم در كنار من مملو از عشق باشي ... مملو از عطر اميد شبها كه بي حضور تو خاطرات مشتركمان را با ديدگاني اشكبار مرور می کنم تصوير چشماني را مي بينم كه مهربانانه چشم به چشمانم دوخته اند و من براي استشمام عطر تو آن را در آغوش خواهم كشيد ... كاش مي شد با تو و در كنار تو عشق را در آغوش كشيد ... مهربان ياور زندگي ام در اين شب مهتابي كه مي دانم دلتنگ عطر باراني اشكهايم را تقديم قلب درياييت مي كنم اما نه .... می دانم دوست نداری اشکی از چشمانم جاری شود پس با صدایی که از اعماق وجودم بیرون می آید فریاد می زنم از صميم قلبي كه به راهت باختم دوستت داشتم.
این حاصل یک نفسه که به مرگم پیوند می خورده ....
خیلی سخته که بدونی تا چند وقت دیگه باهم یک زندگی مشترک و شروع می کنید و قلبتون و بهم هدیه می دید ولی ... و سخت تر از همه اینه که یک شبه یکی با تمامی این احساس ها و عشق تو را بی دلیل تورو تنها بزاره و بره هنوزم کلی سوال بی جواب تو ذهنم نقش بسته !
نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |