داستان های جذاب و خواندنی | ||
|
مادر: دخترم فرهاد پسر خوبی نیس ..نمیتونه خوشبختت کنه … مادر: داری اشتباه میکنی .. دختر _ من خودم عاقلم بد و خوب و از هم تشخیص میدم … دختر با عصبانیت _ اگه اجازه ندی دیگه منو نمیبینی .. مادر با ناراحتی به در نگاه کرد … ناگهان دردی در قفسه سینش پیچید … آروم آروم به سمت تلفن رفت .. *** دختر بعد از بیرون آمدن از خانه ، به فرهاد زنگ میزند و ماجرا را برایش تعریف میکند … وقتی دختر وارد خانه میشود .. فرهاد در را آروم قفل میکن به طوری که دخترک متوجه نمیشود … وقتی دختر به هال میرود با دو پسر مواجه میشود … دختر _ فرهاد من میخوام برم دختر به مدت ۱ هفته مورد تجاوز چند نفر قرار میگیرد … دو روز بعد یه پسر در حالی که از اونجاده میگذشت او را میبیند .. دختر بعد از بهوش آمدن به خانه خودش میرود .. کاش اون دخترایی که انقدر به پسرا اعتماد دارن یکمی هم به مادرشون اعتماد داشته باشن … بهترین عشق دنیا ، مادر است….. نظرات شما عزیزان:
واقعاپسراقابل اعتماد نیستن!
برچسبها: |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |